داستانهای کوتاه

ساخت وبلاگ
مجلس میهمانی بودپیر مرد از جایش برخواست تا به بیرون برود...اما وقتی که بلند شد، عصای خویش را برعکس بر زمین نهاد..و چون دسته عصا بر زمین بود، تعادل کامل نداشت... دیگران فکر کردند که او چون پیر شده، دیگر حواس خویش را از دست داده و متوجه نیست که عصایش را بر عکس بر زمین نهاده...به همین خاطر صاحبخانه با حالتی که خالی از تمسخر نبود به وی گفت: پس چرا عصایت را بر عکس گرفته ای؟! پیر مرد آرام و متین پاسخ داد: زیرا انتهایش خاکی است، می خواهم فرش خانه تان خاکی نشود. داستانهای کوتاه...
ما را در سایت داستانهای کوتاه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : alishskyo بازدید : 99 تاريخ : دوشنبه 4 مهر 1401 ساعت: 8:57